عکس پستونکی

عکس پستونکی


تاریخ : 08 تیر 1391 - 20:01 | توسط : بردیاجون | بازدید : 1674 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

اخموی مامان

اخموی مامان


تاریخ : 08 تیر 1391 - 19:38 | توسط : بردیاجون | بازدید : 734 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

پیام بازرگانی

راستی عزیزم یادم رفت بگم که عاشق پیام بازرگانی هستی به محض شنیدن صدای اون برمی گردی و با دقت تمام به تلویزیون خیره میشی انگار که داری یه کشف جدید رو انجام میدی و هر چی صدات بزنیم اصلا برنمیگردی تا زمانیکه پیام بازرگانی تموم بشه

جالب اینجاست که یه روز که داشتیم با هم تلویزیون میدیدم برقها قطع شد بعد ناهار بود من و جوجویی رفتیم که بخوابیم بعد دوساعت که برقها وصل شد تلویزون هم روشن شد اتفاقا  پیام بازرگانی  در حال پخش بود که یکدفعه دیدم جوجویی با اینکه تو خواب ناز بود چشمای خوشگلش رو باز کرد و دنبال صدا می گشت منم تا دیدم اینجوریه تو خواب هم ولکن نیستی سریع دویدم تلویزیون رو خاموش کردم و عزیزم رو به ادامه خوابش دعوت کردم


تاریخ : 08 تیر 1391 - 19:20 | توسط : بردیاجون | بازدید : 1028 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

هشت ماهگی

پسر گلم سه روز پیش رفت تو هشت ماهگی، امروز هم مراقبت داشت که چون من سرکار بودم مامانی زحمت کشید و بردیا جون رو برد واسه چکاپ، الان هم زنگ زدم خونه پرسیدم گفت ماشاالله هم وزنش خوبه هم قدش.

تازگیها هم که یاد گرفته میشینه البته باید مواظبش باشی  وای که این عمر گران چقدر زود میگذره انگاری تازه دیروز بود که بدنیا اومدی

بردیا جون عزیزم خیلی دوست دارم ..................................... هر موقع هم میام سرکار دلم خیلی برات تنگ میشه................................. هر موقع فرصت کنم یواشکی گوشیم رو برمیدارم و عکسهای نازت رو نگاه میکنم.............................. میدونستی نفس مامانی

بوس بوس عزیزم


تاریخ : 08 تیر 1391 - 19:13 | توسط : بردیاجون | بازدید : 953 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

جوجوی مامان

الان که دارم این مطلب رو می نویسم جوجوی مامان پیشم نیست آخه من سرکارم و عزیز دلم پیش مامانیشه

بردیا جون موقعی که بدنیا اومد خیلی ساکت و آروم بود اونقدر که حتی حرکت پلکهاش هنوز یادمه که خیلی به آرومی بازوبسته میشد. اما بعدش نشون داد که نه من بردیای قهرمانم آروم و ساکت نمیشینم و درست تا آخر 6 ماهگیش اذیتم کرد نه خواب شب داشتیم نه استراحت روزانه من و باباش و مامانیش دائم بغلش می کردیم و راه می بردیم و لالایی می خوندیم تا شاید وروجک یه ساعتی بخوابه ولی این جوجوی ما از رستم دستان هم قهرمان تر بود طوری که هیچکدوم حریفش نمی شدیم آخرهاش که کم می آوردیم آقا تازه پلکهاش گرم می شد اونوقت کافی بود زمین بزاریش یا اینکه سروصدایی بیاد سریع به حالت آماده باش در می اومد تا به دشمن حمله کنه خلاصه اینکه شازده پسر خوابش خیلی کم بود و با همین اوضاع کم خوابی و قولنجی که داشت تا 6 ماه اذیت شدیم طوری که 10 کیلو کم کردم.

خلاصه هرچی بود گذشت و کم کم جوجوی خوشگلم یاد گرفته که باید چه طوری بخوابه شبهاش رو ماشاء الله خوب می خوابه روزهاش هم اگه پیشش باشم یه سه چهار ساعتی می خوابه

حالا جوجوی ناز مامان تاتی تاتی میره تو هشت ماهگی قربونش برم خیلی ناز و مامانی شده و خیلی هم بامزه... خیلی هم توفامیل طرفدار داره....از مامانی و بابایی تا عمه ها، عمو، خاله، دایی و........

 


تاریخ : 04 تیر 1391 - 20:36 | توسط : بردیاجون | بازدید : 943 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

به نی نی پیج خوش آمدید

به Nini Page خوش آمدید.

امیدواریم بتوانیم خدمات مطلوب و مورد نظر شما را ارائه کنیم.

ما را از نظرات خود آگاه کنید.

روابط عمومی نی نی پیج

pr@ninipage.com

این بلاگ در روز یکشنبه 04 تیر 1391 ایجاد شد.

می توانید نوشته و عکس و فیلم های مربوط به کودک خود را در این بلاگ منتشر نمائید.

اگر نیاز به راهنمائی دارید روی لینک های زیر کلیک کنید:


تاریخ : 04 تیر 1391 - 18:54 | توسط : بردیاجون | بازدید : 860 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی