این عکس هم از عکسهای محرمی آقا بردیا جا مونده بود که حیفم اومد با اون ژست قشنگش نذارم رو وبلاگ
لباس مامانی
این هم یه ژاکت و کلاه بافتنی که با همکاری خاله مینو جون(همکار مامان) بافته شد خیلی هم خوشگل شد. دست خاله مینو هم درد نکنه
رخت آویز نوردی
این هم یه تفریح فرح بخش برای آقا بردیا که هر موقع رخت آویز میاد وسط بلافاصله به ارتفاعات اون صعود می کنه و اینقدر خوشحال میشه که انگار قله اورست رو فتح کرده.
یخچال
این روزها بردیا جون علاقه شدیدی به یخچال و محتویات داخلش نشون می ده به نحوی که وقتی از خواب بیدار میشه میگه"بریم یخچال" بعد باید آقا رو بزارم بالا و خودم برم کنار اگه نرم میگه"مامان توبرو" واسه اینکه فرصت زیادی داشته باشه و من مزاحم کارش نشم معمولا یه یه ربعی هم کارش طول میکشه آخه تمام خوراکی ها رو از بالا تا پایین ، ریزودرشت رو نگاه می کنه و اگه ناآشنا باشه می پرسه"این چیه" اگر هم با طعمش آشنا باشه میگه"این ترشه(لواشک) یا این تنده(سس فلفی) بعدا" که خیالش راحت شد که خوراکی مضر مثل چیپس و پفک و شکلات و بیسکویت و نوشابه و... نداره داد می زنه"مامان یخچال خالیه"....